۴۵سال شبزندهداری
به گزارش خبر فوری به نقل از همشهری آنلاین، ادامه مشخصات خانواده را تیتروار میگوید: «از آبادان به مشهد مهاجرت کردهاند. پدرخانواده در مشهد عمل جراحی قلب انجام داده. او مردی از کارافتاده است و نمیتواند مخارج بچههای معلولش را تأمین کند. با پول یارانه و بهزیستی روزگار میگذرانند. 3نفر از بچهها از بهزیستی کمکخرج میگیرند که مجموعا میشود 150هزارتومان. ظاهرا به آن 2فرزند معلول دیگر پولی تعلق نمیگیرد...»
سمفونی جیغ
اسم و شماره خیابان را میدانم ولی پلاک خانه را فراموش کردهام. همراه با عکاس روزنامه وارد خیابان عدل خمینی مشهد میشوم. داخل یکی از فرعیها 2مرد میانسال را میبینم که در پیادهرو چهار دست وپا حرکت میکنند. مطمئن میشوم که مقصد را پیدا کردهام. مردها چهره معصومی دارند. یکیشان حدودا 40سال دارد و دیگری شبیه 30سالههاست. پابرهنه هستند. شلوار گشاد و ضخیمی به پا کردهاند که در اثر کشیده شدن به زمین آسیبی نمیبیند. وقتی به طرفشان میروم، دستشان را به سمتم دراز میکنند. لکههای خاک و گل کف روی دستشان نشستهاند. آنقدر که رنگ پوست دست پیدا نیست. یکی از رهگذران به من درباره کثیفی دست آنها هشدار میدهد. به هشدارش توجهی نمیکنم و دستشان را به گرمی فشار میدهم. صورتشان غرق لبخند میشود. از شدت ذوق بالا و پایین میپرند. کمکم سر و کله دو دختر معلول ذهنی هم پیدا میشود. یکی از دخترهای معلول در خانه نیست. چهارتایی برای عکاس روزنامه دست تکان میدهند. به سمت عکاس میروند و به دوربینش چنگ میزنند. عکاس عقب میرود؛ ولی آنها ولکن ماجرا نیستند. از این همه سماجت تعجب میکنم. هیچچیزی را نیمهکاره رهانمیکنند. اینقدر روی خواستهشان پافشاری میکنند تا به هدفشان برسند. وقتی گرسنه هستند، جیغ میکشند و به زبان عربی جملاتی میگویند. تقاضاهایشان زیاد و متنوع است. تشنه و گرسنه میشوند، مادرشان را میخواهند، نیاز به دستشویی دارند و... .